تمام شد
محمد حسین ابراهیمی:/ تهران
مرد از گذشته آمد....
مرد از گذشته آمد و حالا تمام شد
در چشم مرد دیدن فردا تمام شد
از من نپرس قطعه ی جندم، نگو که کی...
من هم هنوز مانده ام آیا تمام شد؟
گفتی که قطعه قطعه غزل بود مثل مرد
وقتی که مرد بی سر و تنها تمام شد
باور بکن خدا من و او را غزل سرود
من با ردیف حسرت، او با «تمام شد»
کودک صدا زدش«پدرم» او سکوت کرد
کودک خیال کرد الفبا تمام شد
کودک که رفت، دفتر مشقش که باز شد
کودک نوشت آب و بابا تمام شد
حالا تو نیز جذب ردیف غزل شدی
اما درست شعر من اینجا تمام شد